۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

در نقد مینیمالیسم، و از آسمان های سپید

چرا مینیمال نه؟ مینیمال کجا باید و کجا نه؟
مینیمالیست، بسیار به این که مخاطب فهمِ درستی از گزاره اش می کند، خوش بین است. اگر این گزاره ها از جنسی باشند که نتوان مفهومِ مطلقی برای آن ها در نظر گرفت – یعنی از گزاره های ریاضی دور باشند – می توان از مینیمالیسم بهره جست و دریافتِ مفهوم را به خواننده واگذارد.
امّا اگر این گزاره ها، نظری باشند حاصلِ انتقاد و سنجش و مقایسه یِ گوینده، و برای آن ها بتوان مفهومی مطلق و ریاضی وار در نظر گرفت، نباید به مینیمالیسم و خوش بینیِ همراهِ آن اعتماد کرد؛ زیرا فهمِ درست و راهگشای این گزاره ها، نیاز به دیدنِ روندِ نقد و استدلالِ گوینده دارد، که این امر دور از روشِ مینیمالیستی است.
از این روست که عمدتاً مینیمال نیستم.
ضمناً، آفتی که این روش به دنبال دارد، این است که به سبب گیرایی و دلنشینی اش و البته کوتاهی اش، خواننده را از خواندن دیگر روش ها دور می دارد. با در نظر گرفتن این که بخشِ عمده ای از شناخته های ما آدمیان، یا قابلیتِ کوتاه گفته شدن را ندارد، یا اگر هم داشته باشند سخت فهم می شوند، می توان نتیجه گرفت که خواننده ای که تنها مینیمال می خواند، از بخشی از شناخته های بشری دور می تواند ماند.
این آفت، بسیار گریبان گیر ما آدمیان این عصر است. همین که فقط می خواهیم مطلب را یک نظر ببینیم، یا صرفاً عکسی تماشا کنیم، و این وابستگیِ بیمار گونه مان به تندی...
بامداد 30 دی ماه 87
---
این که این چند وقت کم تر نوشته ام، از این رو نیست که ذهنم خاموش شده، و چیزی برای گفتن نیست. موضوع این است که این چند وقت، عشق است که در فضایِ ذهنم پرواز می کند و می تابد. نوشتن از او، آن هم در وبلاگ، پرآفت است. دارم جلوی خودم را می گیرم. ترجیح می دهم کمی باسواد تر شوم، و بعد چیزهایی از آن در وبلاگم بنویسم، تا مجبور نشوم خودم را بنویسم.
ولی سرجمع گفت و گویی داشته م با مهدیِ عزیز در این باب. نوشته اش را بخوانید، نظر من هم اولّین نظر است. به نظرم بد نیست. متشکرم از اهمیتی که می دهید.
اگر دوباره اسیر دیوِ سستی نشوم، شاید از شناخت و فلسفه و دین بنویسم.
---
کیومرثِ عزیز یک مطلبِ بسیار خوب نوشته است. یکی از روزهای پر کشف و شهودِ زندگی اش را. حتماً ارزش خواندن را دارد. تنبلی نفرمایید!
---
زمان نوشته شدن، و فضایِ ذهنی من موقعِ نوشتنِ متن بالا – مینیمالیسم – و متن زیر – قسمتی از یک نوشته ام به نامِ "رمزها، رنگ ها، دیدارها" – بسیار متفاوت اند. این را خواهید دید. راستش نمی خواستم همین چند خطش را هم بنویسم، ولی گفتم اگر این هم نباشد، این پستِ وبلاگم خیلی از خودم دور خواهد بود.
این "آن" از آنِ من، شاعرانگی اش از آنِ شما...
---
ما روی آسمان، آسمان تمام سپید.
من چشم در چشم آفتاب،
پنجه ی آفتاب رو به روی من.
می درخشد.
جمعه 11 بهمن 87

۲ نظر:

  1. سلام
    می شه یه تعریف کوتاه از مینیمالیست بگی؟

    پاسخحذف
  2. بعضی وقت ها هست یک چیزی رو می نویسی
    بعد 6 ماه بعد که می خونیش
    باورت نمیشه یک روز یه همچین فکری رو می کردی
    برای همین ِ که انقدر گنگ و یواش می نویسی
    که 6 ماه بعد خودت هم یادت نیاد برای چی نوشتیش
    که برنجی !
    مهشید

    پاسخحذف