۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

یک پرسشِ بی پاسخ

تنها می خواهم یک دیالوگ از Slumdog Millionaire را بنویسم. خیلی هم توضیح نمی دهم.

Latika: Why are you here?
Jamal [Smiling and Wondering]: To see you.
Latika: To see me?! Then what?
Silence. Jamal says nothing. He looks at the TV, and talks about the TV Show. The question will be remained unanswered.

دیالوگ ها، بین جمال (Jamal) و لاتیکا (Latika) گفته می آید. جمال هر سختی ای را به جان خریده تا دوباره او را ببیند، امّا حالا لاتیکا بدجور اسیر شده است و نمی تواند با جمال فرار کند.
عشق برای چیست؟ هدف مند است؟
پاسخ، در مُدلِ فعلی من، "خیر" است. عشق، اصالت دارد، اصل است. هدفی در کار نیست. عشق، ابزار نیست، همه چیز است – برای عاشق.
این جا، بخش متعادل کننده ی وجودم می گوید:
چرا پسرم! عشقِ زمینی، ابزار است. این را خودت هم می دانی، و سعی نکن خودت را
سانسور کنی! عشق زمینی، فهمی مشترک در عشقِ خداوندی است. "عشق" اصالت دارد، ولی "معشوق زمینی"، نه.
و من می پذیرم، و این می شود که حرفش را این جا می نویسم!
---
هر بار که از واژه ی "عشق" و مشتقاتش استفاده می کنم، تنم می لرزد. جالب این جاست که از کاربردِ واژه یِ "عاشق" بیشتر دوری می کنم، تا خودِ "عشق"...
---
این نوشته ام بسیار مستعد سوء تفاهم است. می دانم. بگذار باشد.
---
ببینید این فیلم را. معمایی نیست، پیچیده نیست. یک بار ببینیدش.
به دفعه ی دوم، با دقت دیدن هم می ارزد.
---
یک جای دیگر از فیلم، جمال برای یکی توضیح می دهد که چرا در همان مسابقه ی تلویزیونی – که در دیالوگ قبل راجع به آن صحبت کردم – شرکت کرده است:

Jamal: I came to the TV show, cause I thought she’d be watching.

---
او، حالا، خواب است.
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد؟! نه خیر. حتی اگر فرهاد به خواب شیرین رفته باشد، میلاد در پستوی ذهن بانوی آفتاب هم جایی نخواهد داشت... حتی در ناخودآگاهش، تا بروزی در خواب او داشته باشد...
دلیلش واضح است: او بانویِ آفتاب است، و من، من.

جمعه 18 بهمن 87؛ 1:30 بامداد

۳ نظر:

  1. 1.آيا آدم دوست مي داره كه به هدفي برسه؟
    آيا دوستي ها به وجود مي آن براي رسيدن به هدفي؟
    2.منظورتو از متن مينيمال نفهميدم،اما اگه منظورت يه چيز كوچيك و سادس،حد اقلش اينه كه اونقد كمه كه مي شه خوندش!

    پاسخحذف
  2. چرا فکر می کنی این تفاهمات، سوء تفاهمی بیش نیست؟!

    مهشید

    پاسخحذف
  3. میلاد!! چه خوب تیکه ای از فیلم رو اشاره کردی
    چه قدر این فیلم دلنشین!!!اگه می خوای تفسیر دیگه ای از چنین عشقی رو تو دنیای سینما ببینی فیلم "سینما پارادیزو" اثر تارانتینو رو حتما ببین و در ادبیات مدرن کتاب "میرا" از کیریستوفر فرانک رو بخون!!
    خوب بود رفیق


    میلا

    پاسخحذف